Most common verbs in English (Part 2)

فعل‌ها مهم‌ترین اجزای جمله هستند و نقش مهمی در توانایی ارتباط برقرار کردن شما دارند. در اینجا مهم‌ترین و پرکاربردترین فعل‌های انگلیسی در زندگی روزمره لیست شده‌اند.

Verb

Meaning

Sentence

  1. Add

اضافه کردن/ جمع‌کردن

Add two and four.

دو را با چهار جمع کن.

  1. Allow

اجازه دادن

Allow me to go.

اجازه بده من برم.

  1. Appear

ظاهر شدن

A face appeared at the window.

یه چهره پشت پنجره ظاهر شد.

  1. Buy

خریدن

Where did you buy that dress?

اون لباس رو کجا خریدی؟

  1. Build

ساختن

He builds houses.

اون خونه میسازه.

  1. Bring

آوردن

Come and bring the book.

بیا و کتابو بیار.

  1. Believe

باور کردن

I believe in God.

من به خدا باور دارم.

  1. Cause

سبب شدن/ منجر شدن

Fire caused 500000 dollars in damage.

آتش منجر به ۵۰۰۰۰۰ دلار خسارت شد.

  1. Create

به وجود آوردن

Some factories create smoke.

بعضی کارخونه‌ها دود به موجود میارن.

  1. Consider

در نظر گرفتن

I consider him a good person.

من اون رو یه آدم خوب در نظر دارم.

  1. Cut

بریدن/ قطع کردن

Do you want me to cut the cake?

میخوای من کیک رو ببرم؟

  1. Continue

ادامه دادن

The war continued for eight years.

جنگ ۸ سال ادامه داشت.

  1. Change

تغییر دادن

He changes his clothes every day.

اون هر روز لباس‌هاش رو عوض میکنه.

  1. Die

مردن

Robbie died nine years ago.

روبی ۹ سال پیش مرد.

  1. Develop

توسعه دادن

He develops the company’s laptop market.

اون بازار لپ‌تاپ کمپانی رو توسعه میده.

  1. Expect

انتظار داشتن

I expected you to write me a letter.

انتظار داشتم یه نامه بهم بنویسی.

  1. Follow

دنبال کردن

Follow the instruction very carefully.

دستورالعمل رو با دقت دنبال کن.

  1. Fall

افتادن

Apples fall from the tree.

سیب‌ها از درخت می‌افتن.

  1. Grow

بزرگ شدن

Children grow fast.

بچه‌ها به سرعت بزرگ میشن.

  1. Hold

نگه‌داشتن

Hold the pen between your fingers.

خودکارو بین انگشتات نگه‌دار.

  1. Happen

اتفاق افتادن

When did the accident happen?

تصادف کِی اتفاق افتاد.

  1. Include

شامل شدن

The book includes a chapter on Europe.

کتاب شاملِ یه فصل درباره‌ی اروپاست.

  1. Kill

کشتن

Why did she kill him?

چرا اونو کشت؟

  1. Lose

گم کردن/ باختن

They will lose the war.

اونها جنگ رو میبازن.

You may lose your wallet.

تو ممکنه کیف پولت رو گم کرده باشی.

  1. Learn

یادگرفتن

I’m trying to learn Japanese.

من دارم سعی میکنم ژاپنی یاد بگیرم.

  1. Lead

هدایت کردن

He is leading the strike.

اون داره اعتصاب رو هدایت میکنه.

  1. Must

باید

You must be his brother.

تو باید برادر اون باشی.

  1. Open

باز کردن

The store is open from 9 to 5.

مغازه از ۹ تا ۵ باز است.

  1. Offer

پیشنهاد دادن

Can I offer you something to eat?

میتونم برای خوردن چیزی بهت پیشنهاد بدم؟

  1. Pay

پرداختن

How would you like to pay?

چطور دوست داری پرداخت کنی؟

  1. Provide

فراهم کردن

We provide information for parents.

ما برای والدین اطلاعات فراهم میکنیم.

  1. Read

خواندن

I can’t read your writing.

من نمیتونم نوشته تو رو بخونم.

  1. Reach

رسیدن

He finally reached his desires.

اون بلخره به آرزوهاش رسید.

  1. Remember

به یادآوردن

Suddenly I remembered his name.

ناگهان اسمش رو به یاد آوردم.

  1. Remain

باقی ماندن

She remains an optimist.

اون یه خوش‌بین باقی میمونه.

  1. Sit

نشستن

Birds were sitting on the branch.

پرنده‌ها روی شاخه نشسته بودن.

  1. Set

تنظیم کردن

I have to set my watch.

من باید ساعتم رو تنظیم کنم.

  1. Stand

ایستادن/ تحمل کردن

I can’t stand my neighbor.

نمیتونم همسایه‌ام رو تحمل‌کنم.

We have to stand here.

مجبوریم اینجا وایسیم.

  1. Stop

متوقف کردن

I couldn’t stop her crying.

نتونستم گریه‌اش رو متوقف کنم.

  1. Speak

صحبت کردن

They didn’t want to speak with Alice.

اونها نمیخواستن با آلیس صحبت کنن.

  1. Spend

صرف کردن

I want to spend more time with my family.

میخوام زمان بیشتری رو با خانوادم بگذرونم (صرف کنم).

  1. Send

فرستادن

I will send you a flower.

یه گل برات میفرستم.

  1. Serve

خدمت کردن/ پذیرایی کردن

The server was serving another table.

خدمتکار داشت از میز دیگه‌ای پذیرایی میکرد.

This woman served in the army.

این زن در ارتش خدمت کرد.

  1. Stay

ماندن

Stay in bed and drink liquids.

تو تخت بمون و مایعات بخور.

  1. Understand

فهمیدن

She doesn’t understand English.

اون انگلیسی متوجه نمیشه.

  1. Win

برنده شدن

Who do you think is going to win?

فکر میکنی کی ببره؟

  1. Walk

قدم زدن/ پیاده‌روی کردن

He walks 2 hours every day.

اون هرروز دو ساعت پیاده‌روی میکنه.

  1. Wait

صبر کردن

I’m waiting for him.

من منتظر اون هستم.

  1. Write

نوشتن

You must write legibly.

تو باید خوانا بنویسی.

  1. Watch

تماشا کردن

She is watching the TV.

اون داره تلویزیون نگاه میکنه.

مطالب مرتبط
نظرات

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *